برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم…
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم…
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم…
اگر چه برای تکیه کردن ،
شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
دوست دارم ، نگاهت کنم … صدایت را بشنوم…به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی ،
حتی اگر کنارم نباشی …
باز هم ،
نگاهت می کنم …
صدایت را می شنوم …
به تو تکیه می کنم
همیشه با منی ،
و همیشه با تو هستم،
هر جا که باشی!……
اسمش را می گذاریم دوست مجازی
اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد
وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش
نگرانش می شوم
دلتنگش می شوم
وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود
مطمئن می شوم که حقیقیست
هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشد…!
مردی صبح گاهان برای ادای نماز صبح روانه مسجد شد در
راه پایش سر خورد و در گودالی اب فرود آمد به منزل برگشت و پس از تعویض
لباس دوباره روانه مسجد شد .
دوباره همانجا سر خورد و به گودال افتاد. مرد به سوی خانه برگشت
برای بار سوم لباس پوشید و روانه خانه خدا گردید
وقتی به گودال آب رسید دید مردی فانوس به دست منتظر او ایستاده ...
مرد فانوس به دست گفت من منتظر تو هستم تا تو را به سلامت به مسجد رسانم
عابد قصه ما از او تشکر کرد و با هم روانه مسجد شدند
وقتی به مقصد رسیدند مرد عابد قصه ما از مرد فانوس به دست پرسید
تو که هستی و برای چه به من کمک کردی .. مرد فانوس به دست جواب داد ....
من شیطانم .. بار اول که به زمین خوردی دوست میداشتم که ازبرگشتن منصرف
شدی ولی تو با برگشت خود موجب شدی خداوند تمام گناهان خویشاوندانت را
عفو نمایدو در مرتبه دوم که به زمین خوردی لباس پوشیدی و برگشتی
خداوند گناهان تمام مردم دهکده ات را بخشید
ترسیدم اگر بار دیگر به زمین بخوری خداوند به خاطر تو از سرتقصیرات تمام
مردم زمین بگذرد بنابراین چاره را در آن دیدم که شما را به سلامت به مقصد رسانم
خدای من!
در هر ثانیه ای که میگذرد...
بیشمار نعمت برما ارزانی کردی!
طپش قلب...
دم و بازدم...
دیدن...
شنیدن...
نبض زدن ها!
پلک زدن!
فکرکردن
و
و
و چقدر بیتفاوت میگذرم...
و از نداشته هایی که صلاحم نبوده...
پیشت گله و شکایت میکنم!
وقتــ‗__‗ــی گیــ‗__‗ــج می شــ‗__‗ــدم
بـه کلــ‗__‗ــمات پنــ‗__‗ــاه میبــ‗__‗ــردم...
امــ‗__‗ــان از امــ‗__‗ــروز کــ‗__‗ــه
کلمــ‗__‗ــات خودشــ‗__‗ــان هم گیــ‗_‗ــج شــ‗__‗ــده اند
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش
از خدا میخوام نه تنها سال 93 بلکه تمام سال های پیشرو تمام ایرانی های عزیز ، تنشون سالم باشه، دلشون خوش باشه، دستشونم تو جیبشون.
عید همه مبارک
اه چقــدر لاغری !!! تو چرا انقــدر چاقی !!!
قدشو چه کوتولست !!! انقدر درازه یاد نردبون میوفــتم!!!
وااا هیکلش همش آمپوله…چه تن لشی داری پاشو یه باشگاه برو !!!
نیگا چجوری حجاب کرده دختره ی اُمل..
اینو…چه بی حجابه دختره ی خراب !…
خلاصــه
این جماعــت از هر چیزی برای مسخره کردن شما استفاده می کنن…!
اینا همونایی هستن که چیزی برای برتــری خودشون ندارن و میخوان با مسخره کردن و
گذاشتن عیــب روی دیگران خودشون رو مورد توجه قرار بدن !!!
در یک کلام عقده و کمبود دارن…!!!
پس…
برای خودت زندگی کن نه برای مردم..
از اون چیزی که هستــی نهایت لذت رو ببر…
مطمئن باش یکی الان آرزوشه که جای تو باشه…
نسیم وصال
برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم…
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم…
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم…
اگر چه برای تکیه کردن ،
شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
دوست دارم ، نگاهت کنم … صدایت را بشنوم…به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی ،
حتی اگر کنارم نباشی …
باز هم ،
نگاهت می کنم …
صدایت را می شنوم …
به تو تکیه می کنم
همیشه با منی ،
و همیشه با تو هستم،
هر جا که باشی!……
مردم اغلب بی انصافند ولی آنان را ببخش…
اگرمهربان باشی
تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند
ولی مــــهــــربــــان باش…
نیکی های امروزت را فراموش می کنند
ولی نــــیـــکـــوکـــار باش…
درنهایت می بینی که هر آنچه هست
همواره میان
تو وخداوند است…
نه میان تو ومردم.
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی عاشق
و فکرکن که چه تنهاست
اگرکه ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد
همیشه فاصله هست…
دچار باید بود…
دچار
گر من ز می مغانه مستم هستم
گر عاشق و رند و می پرستم هستم
هر طایفه ای ز من گمانی دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم
حاجتی در دل بی تابم داشتم…
به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا هم برایت برآورده اش میکرد.
دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال خدا به تو داده است لیاقتش را داشته ای !
و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!
…. و قسم می خورم که راست می گفت .
ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری
ناهارها نصفه شب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهـــــــــــــــائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست.
در زندگی
هرکسی را که دوسـت بـداری از او ضعیف تری
زیرا برای “راضـی نگـه داشتـنش”
حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی…
آهسته بیا
چیزی هم ننویس
نظر هم نگذار
همان که بخوانی بس است
من به بی محلی آدمها عادت دارم