متولد مرداد

متولد مرداد

درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هایش ترجیح دادند
متولد مرداد

متولد مرداد

درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هایش ترجیح دادند

کمی...

کمی با من بنشین ...
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق ، تجدید نظر کنیم ...
بنشین تا ببینیم ...
تا کجاها مرز چشمان توست ...
تا کجاها مرز غمهای من ...
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوه ای از عشق
به توافق برسیم ...

تبریک

از خدا میخوام نه تنها سال 93 بلکه تمام سال های پیشرو تمام ایرانی های عزیز ، تنشون سالم باشه، دلشون خوش باشه، دستشونم تو جیبشون.

عید همه مبارک



برای پایانات لحظه ها رو می شمرم
سال 92
بری دیگه بر نگردی.
آمـــــین

پس…

اه چقــدر لاغری !!! تو چرا انقــدر چاقی !!!
قدشو چه کوتولست !!! انقدر درازه یاد نردبون میوفــتم!!!
وااا هیکلش همش آمپوله…چه تن لشی داری پاشو یه باشگاه برو !!!
نیگا چجوری حجاب کرده دختره ی اُمل..
اینو…چه بی حجابه دختره ی خراب !…
خلاصــه
این جماعــت از هر چیزی برای مسخره کردن شما استفاده می کنن…!
اینا همونایی هستن که چیزی برای برتــری خودشون ندارن و میخوان با مسخره کردن و
گذاشتن عیــب روی دیگران خودشون رو مورد توجه قرار بدن !!!
در یک کلام عقده و کمبود دارن…!!!

پس…
برای خودت زندگی کن نه برای مردم..
از اون چیزی که هستــی نهایت لذت رو ببر…
مطمئن باش یکی الان آرزوشه که جای تو باشه…

آخرین روز

چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند؛
مشکلی گر که تو را، راه ببندد تو بخند؛
غصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به هم؛
گر دلت ازستم و غصه برنجد تو بخند.
درآخرین روزهای آخر سال، برای همه دوستان بهترینها را آرزومندم

دل !!!

راز این داغ نه در سجده‌ی طولانی ماست
بوسه ی اوست که چون مُهر به پیشانی ماست
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست

حتی اگر...

نسیم وصال

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم…

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم…

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم…

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم … صدایت را بشنوم…به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی …

باز هم ،

نگاهت می کنم …

صدایت را می شنوم …

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی!……

...

مردم اغلب بی انصافند ولی آنان را ببخش…

اگرمهربان باشی

تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند

ولی مــــهــــربــــان باش…

نیکی های امروزت را فراموش می کنند

ولی نــــیـــکـــوکـــار باش…

درنهایت می بینی که هر آنچه هست

همواره میان

تو وخداوند است…

نه میان تو ومردم.

دچار

چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی

چقدر هم تنها!

خیال میکنم

دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی

دچار یعنی عاشق

و فکرکن که چه تنهاست

اگرکه ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد

همیشه فاصله هست…

دچار باید بود…

دچار

یه روزی…

یه وقتایی باید رفت…!

اونم با پای خودت…!

باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی…!


درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه…!

ولی بدون…

یه روزی…

یه جایی…

بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی

ﺍﺻــﺮﺍﺭ !?

ﻭﻗﺘـــﯽ ﻧﺨـــﻮﺍﺳﺘﺖ ...


ﺁﺭﻭﻡ ﺑـﮑــﺶ ﮐـﻨـــــﺎﺭ ...

ﻏــــﻢ ﺍﻧـﮕﯿـــــﺰ ﺍﺳـﺖ ﺍﮔـــﺮ ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﻧـﺨـــﻮﺍﻫـــﺪ؛

ﻣﺴـــﺨـﺮﻩ ﺍﺳــﺖ ﺍﮔـــﺮ ﻧﻔﻬﻤــــﯽ؛

ﺍﺣــﻤﻘـــﺎﻧـــﻪ ﺍﺳــﺖ ﺍﮔــــﺮ ﺍﺻــﺮﺍﺭ ﮐـﻨـــﯽ


گر من ز می مغانه مستم هستم
گر عاشق و رند و می پرستم هستم
هر طایفه ای ز من گمانی دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم

لیاقت!!!


حاجتی در دل بی تابم داشتم…

به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا هم برایت برآورده اش میکرد.

دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال خدا به تو داده است لیاقتش را داشته ای !

و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!

…. و قسم می خورم که راست می گفت .

تنهـــــــــــــــائی!!!


ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری
ناهارها نصفه شب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!

ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهـــــــــــــــائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست.

رضایت!!!


در زندگی
هرکسی را که دوسـت بـداری از او ضعیف تری
زیرا برای “راضـی نگـه داشتـنش”
حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی…

مـن و تـو از همان روز اول،
محکوم به از دست دادن بودیم!
تـو، همان یک ذره احسـاسـت را…
و مـن…

جاودانه بمان...


اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت …
دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او
آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می‌کند …
پس خود را گناهکار مبین
من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد … و تنها
یکی سپاسش گفت!!!
من خدایی میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده … یکی سپاسش می
گوید و هزاران نفر کفر !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند … از تو برای
مهربانیت قدردانی میکنند.
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش… که این روح
توست که با مهربانی آرام میگیرد
تو با مهر ورزیدنت بال و پر میگیری …
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد …
پس به راهت ادامه بده
دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند …
تو به پاس زیبایی عشق، عشق بورز و جاودانه باش

در آغوش‌اَم بگیر

در من

  گلّه‌ای اسب وحشی

                             تاخت می‌کند


در تو

     رودخانه‌ای آرام

                         می‌گذرد

 

پیش از آن‌که از تو بگذرم

                        در آغوش‌اَم بگیر

                                                رامَم کن !

 


رضا کاظمی

گاه


زندگی گاه سخت میشود…!
گاه تنها,تنهایی آرامش می اورد..
گاه گذشته اذیتم میکند…
گاه هوایت دیوانه ام

میکند..
این `گاه ها`…گهگاه تمام روز و شب من میشوند..
آنوقت بغض راه گلویم را میگرد درست مثل همین

روزها

... کجاست؟؟؟


هم سخن بسیار دیدم همره همدل کجاست
عالم از دیوانه پر شد مردم عاقل کجاست
از خدابرگشتگان همراز اهریمن شدند
دشمن حق می خروشد دشمن باطل کجاست
همرهان رفتند و ره باریک و مقصد ناپدید
من به یاران کی رسم ای رهروان منزل کجاست
موج می کوبد به کشتی می کند دریا خروش
در دل شب راه را گم کرده ام ساحل کجاست
این گواهان جمله سود خویش می جویند و بس
دعوی خود با که گویم شاهد عادل کجاست
هر که را از ابلهان دیدم صلای عقل زد
وا شگفتا ای همه فرزانگان جاهل کجاست
درد خود با هر که گفتم چاره را آسان گرفت
گر که سهلت مینماید کار ما مشکل کجاست ؟

برای یکی از بهترین دوستانم

شادباش نه یک روز بلکه هزاران سال بگذار آوازه شادبودنت چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنان که بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند

هدیه

بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد ؛
زمان است !
هنگامی که برای یک نفر وقت می گذاری،
قسمتی از زندگیت را به او می دهی
که دیگر باز پس نمی گیری!

قطعه ای خواندنی از شل سیلوراستاین

گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند، گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند. برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند، همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند که دوستمان دارند، اما ما دوستشان نداریم. به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم، اما آنانی را که دوست میداریم همواره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم
برخی ما را سر کار می گذارند،‌ برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان راندارد. برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای، هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم. برخی می خواهند ما را ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را نمی بینند ونمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند…گاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم، گاه برای یافتن «او» به دنبال پول،علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم و اما«او» را از کف می دهیم. گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به توندارد زیرا تو او را کامل نمی کنی. تو قطعه گمشده او نیستی، تو قدرت تملک او را نداری.گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از قطعه های گمشده.او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغازکنی، راه بیفتی ، حرکت کنی. او به تو می آموزد و تو را ترک می کند، اماپیش از خداحافظی می گوید: “شاید روزی به هم برسیم …”، می گوید و میرود، و آغاز راه برایت دشوار است. این آغاز، این زایش،‌ برایت سخت دردناک است.
بلوغ دردناک است، وداع با دوران کودکی دردناک است، ‌کامل شدن دردناک است، اما گریزی نیست. و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می افتی ومی روی، و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود، اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهراسی، از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی . . .

چه می دانستم


من گمان میکردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چهار فصلش همه آراستگی است
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد،از بی آبی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلب ها ز آهن و سنگ
قلب ها بی خبر از عاطفه اند

دیوار غرور


ما بدهکاریم
به یکدیگر
به تمام دوستت دارم هاى ناگفته اى
که پشت دیوار غرورمان ماندند
و ما آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم منطقی هستیم!!!

غــــــــــــــــــــــرور

فقط خودم


این روزها

بیشتر از هر زمانی

دوست دارم خودم باشم !!

دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم

و نه هراس از دست دادن را …..هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد

دلم هوای خودم را کرده است …