که آدمیزاد دست به فراموش کردنش حرف ندارد و روزی میرسد که فراموش میکنی امروز چیزی را داری که دیروز آرزوی تو بوده است.
پس کوچک و بزرگ آرزوها و حال خودت را در کتابی بنویس و ثبت کن.
بنویس روزی چقدر محکم به هدفی فکر میکردی.
... بنویس که چقدر آرزویش را داشتی.
بنویس چه ها کردی تا بدست بیاوری اش.
همه را بنویس.
بعد، وقتی پیر شدی، یک کتاب آرزوها خواهی داشت. کتابی که با خواندنش خواهی فهمید، در زندگی ات چه آرزوهایی داشته ای.
آنروز مطمئن باش به کتاب آرزوهایت، به حسرت های گذشته ات و به خیلی از
دغدغه های امروزت خواهی خندید و خدا را شکر خواهی کرد که خیلی از آنها هرگز
برآورده نشدند.
کتاب آرزوهایت را بنویس.
زنـــدگی می کنم…
بــرای رویاهایی که منــتظر حقیقی شدن به دست من هستند.
من فــــرصتی برای بودن دارم…
پـــــس ساکت نمی نشیـــنم!
می گذارم همه بدانند که من با تمــام توانایی ها و کاستی ها شاهـــکار زندگی خودم هستم.
کافـــی است لحظات گذشته را رهـــا کنم…
و بــــرای ثانیه های آینده زندگـــی کنم!
چـــون رویاهایم آنجاست…
و من،
فقــط یک بار فــرصت زندگی کردن دارم.
ﺁﺩﻣﻬﺎﻳﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻴﺘﺎﻥ؛
ﻧﻤﯽ ﮔﻮﻳﻢ ﺧﻮﺑﻨﺪ ﻳﺎ ﺑﺪ ..
ﭼﮕﺎﻟﻰ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ …
ﺍﻓﮑﺎﺭ،
ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ،
ﺭﻓﺘﺎﺭ،
ﻣﺤﺒﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ
ﻭ ﻫﺮ ﺟﺰﺋﻰ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﻣﻀﺎﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ …
ﻳﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ
“ﻫﺴﺘﻦ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ “..
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﭘﺮ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ .
ﺭﺩﭘﺎ ﺣﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﻭﻯ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻧﺖ …
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﻠﺪﻧﺪ ” ﺑﺎﺷﻨﺪ”!
ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ، ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻧﻰ …
- زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است.
ببریم…
نظر برسد…
سخت بگیریم..
” جان ماکسول”