متولد مرداد

متولد مرداد

درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هایش ترجیح دادند
متولد مرداد

متولد مرداد

درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هایش ترجیح دادند

چه تلخ است...

"هست"را اگر قدر ندانی میشود"بود"وچه تلخ است, "هست"کسی "بود" شود...

آغوش

آغوش کسی را دوست دارم که بوی بی کسی بدهد نه بوی هرکسی.......

همه مردادی ها...




همه مردادی ها شیرن (نه اون شیر هااااا، این شیر)
شیر هم که، خودتون می دونید، شیره دیگه
و شیر
هم که
 
نر و ماده نداره

کثیف ترین...

کثیف ترین چاپلوسی، زمانیست که مردی ب خاطر طبیعی ترین نیازش، با دروغ ب معصومی بگوید :"دوستت دارم"...

بوووی دوووود

بوی دود می آید...

به گمانم جماعتی پای دنیای مجازی میسوزانند " عمر خویش را "

من هستم و ...

هوا چقدر خوب و دو نفره ست …

من هستم و خدا …

و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید …

به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا …

راستی اونکه دستان مهربان خدا رو به غیر او فروخت غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟

اگر...

«اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین‌ها بی ثمر است.اگر تمامی گرگها هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی.ای پناه ابدی! تو می‌توانی جانشین همه بی پناهی‌ها شوی.»

تنهاتر!!!

می گـــویـنـد

هـــــر چــقـــدر آنـلایــــن تـر باشــــــی، تنهـــــاتـــری
راســـــــت مـــی گــــویـنــد
ایــن روزهـــــــــــــا
مـــودم رایــانـــه ی مـــــن در حـــــال ســـــوخـــتن اســـــــت
از بـــــس کــــه داغ مــــی شــــــــود
از بــــــس که بـــیـــچــــاره
جــــــور تــنـــهــایی مــــن را می کـــشــــد …

کلبه سوخته...

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد او بادلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را بدنبال یاری رسانی از نظر میگذراند اما کسی نمی امد سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و داراییهای اندکش رادر آن نگه دارد اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود به هنگام برگشتن دید که کلبه اش آتش گرفته است و دودی از ان به آسمان میرود متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده وهمه چیز از دست رفته بود از شدت خشم واندوه در جا خشکش زد و فریاد زد:خدایا چطور راضی شدی بامن همچین کاری کنی؟صبح روز بعد با صدای بوق کشتی که بساحل نزدیک میشد از خواب پرید کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد مرد خسته از نجات دهندگانش پرسید از کجا فهمیدید من اینجا هستم؟آنها جواب دادند ما متوجه علامتی که با دود میدادی شدیم.پس بیاد داشته باش اگر کلبه ات سوخت وخاکستر شد ممکن است دودهای برخاسته از آن علایمی باشد که عظمت وبزرگی خداوند را بکمک میخواند.

انجام ندادن...

برای رسیدن به آرامش نباید حتما کاری انجام داد

اتفاقا

گاهی اوقات یه کارایی رو نباید انجام بدم

مثلا:

بهتره که به بعضی جاها سر نزنم

بهتره که بعضی آهنگ ها رو گوش ندم

آها

بهتره که دیگه از افتر شیوم استفاده نکنم

یا حتی بعضی برنامه ها رو نبینم

شماره پلاک بعضی شهرا هم باید فراموش کنم

و یه سری کارای دیگه...

..............

آره همینه

اینجوری شاید بهتر باشه...



م.ن

شاید فردا

هر روز که میگذره حالم عوض می شه

یه روز خوب و آروم

یه روز دیگه عصبی و کلافه

یه روز هم که فقط حرص خوردن

و این روزها همین جور تکرار می شن

اما با احساس های متفاوت

..............................

شاید فردا آروم باشم.




م.ن

زمانبندی خدا

زمانبندی خدا بی نظیر است،

نه هیچگاه دیر نه هیچگاه زود
کمی بردباری می طلبد و ایمان بسیار،
اما ارزش انتظار را دارد…

آرزو

تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم، نه خوشی ها را

زیرا خوشی آن است که تو می خواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد…

سکوت

سکوت همیشه از روی رضایت نیست.

گاهی نشانه اعتراض است!

گاهی مودبانه خفه شدن است! ..

گاهی از روی بی تفاوتی است!

گاهی فداکاری و از خودگذشتگی است!

و چقدرآزاردهنده است این آخری

اولین روز بارانی...

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم

سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
.
و
و
و
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو

.

.

.

گـاهـی اوقـات . . .

گـاهـی اوقـات . . .

هـمـه چـیـز دسـت بـه دسـت ِ هـم مـیـدن

تـا تـ ـو را غـرق در رویـاهـا و خـاطـراتـت کـنـن. . .

یـه آهـنـگ پـیـشـواز . . .

۲ خـط شـعـر . . .

کـمـی هـوای بـهـاری . . .

یـک وجـب پـیـاده رو . . .

آهـنـگـی کـه دانـشـجـو خـونـه بـغـلـی گـوش مـیـدن . . .

۲ کـلـمـه حـرف . . .

بـوی ِ یـه عَـطـر خـاص . . .

طـعـم ِ شـیـریـن ِ یـه خـوراکـی . . .

هـمـه و هـمـه کـافـیـه بـرای ایـنـکـه . .

تـ ـو چـنـد سـاعـت وسـط اتـاقـت دراز بـکـشـی و خـیـره بـشـی بـه سـقـف

و صـدای بـارون بـشـه آرامـش دهـنـده تـریـن آهـنـگ ِ اون روزت !!!

کم باش…!؟

کم باش…!؟

اصلا هم نگران کم شدنت نباش…!
اونی که اگه کم باشی…گمت کنه….!
همونیه که اگه زیاد باشی…!!حیفت میکنه…

تعجب نکن

آدمــیــســـت دیـگــــــر

اگـــــر روزی دیــدی تـمــــام دوسـتـت دارم هـــــا

عـــشـــــق بـازی هــــا

و ثـانـیــه بـه ثـانـیـه ی آن احــــســـــاســــــی کــــه مـیـگــفــــت؛

آخــــــرش شـــد : ازت مـتـنـفـــــــرم

اصــــــلا تـعـجـــــب نــــکـــــــن…..!

دلقک

روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.

مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم.

پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید
به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است.
کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود.

مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کردو گفت:

مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم…

نا بلد؟؟؟!!!

کوچه ها را بلد شدم

خیابانها را
مغازه ها را
رنگ های چراغ راهنمایی را
جدول ضرب را
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما …
هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم
آدمها را بلد نیستم!!!

زیر باران

زیر باران بیا قدم بزنیم

حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
وز باران کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر، ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
چتر را تا کنیم و خیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم
قلم زندگی به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم